درباره ما

2b_IMG_3817 Clair's House House windows overlooking all on the wall P1020331

CLAIRE آناستاس: "ما به زندان افتاده, زنده بگور در یک قبر "

I کلر آناستاس هستم, مادر دو کودک, دو دختر و دو پسر. ما در این ساختمان زندگی می کنند, در سه طرف توسط دیوار نه متری احاطه شده است, با چهارده نفر از جمله نه کودک و مادر من در قانون که بیمار است و روماتیسم. فقط یک طرف باز است, با سختی هر خورشید آینده را از طریق آن. در حالی که در آشپزخانه نشسته I سه دیوار را ببینید. ارتش است که برای ساخت یک چهارم, در وسط اردوگاه خود. As we live nearby Rachel’s Tomb, خانه ما منوط به اقدامات شدید نظامی. مغازه ما - دو برای لوازم خانگی و دیگری دو مکانیک خودرو - در زیر ساختمان قرار دارد. آنها بسته شده است, هیچ کسب و کار وجود دارد. در مقابل خانه ما استفاده می شود در خیابان اصلی به بیت لحم. این ثروتمندترین منطقه از بیت لحم در اینجا بود اما در حال حاضر آن را به یک محل کوچک ترسناک است. ما بدون همسایه می باشد; ما فقط با دو خانواده در خود ما زندگی می کنند. ما زندانی; we are buried alive in a tomb.

در طول سال از انتفاضه دوم, ما در حال حاضر تجربه فشار بسیار. به 2002, بود بسیاری از عکسبرداری وجود دارد. ما در آتش متقابل زندگی می کردند. است موقعیت های بالا وجود دارد در اطراف خانه ما, و سربازان آنها را اشغال. People were shooting at them from different directions.

بچه ها من از ترس فلج شد و حتی نمی تواند دست خود را با استفاده از. در برخی از تیراندازی گلوله وارد خانه ما. ما نمی دانستیم که در آن برای مخفی کردن; ما نمی دانیم که در آن به. وضعیت یک سال به طول انجامید. هر شب بچه ها منتظر بودند که تیراندازی شروع. آنها فریاد زد:, "در حال حاضر زمان برای عکسبرداری است, ما نمی خواهیم به خواب در تخت ما. "ما تا به حال به خواب در طبقه, در نزدیکی درب. وجود شش از ما خواب, در کیسه خواب, در کنار یکدیگر. Our oldest girl slept on a chair.

* * * * * * *

Since five years we don’t have any work. زندگی کسب و کار ما را متوقف کرده اند. در دو سال گذشته ما می توانیم آن را تحمل نمی کند. دو سال پیش آنها را قطع برق به مدت چهار ماه به خاطر ما می تواند این لایحه را پرداخت نمی کند. ما سیم از برادر من در قوانین خانه افزایش یافته است تا به عنوان به برق حداقل برای چیزهای مهم مانند یخچال و آب و برق خانه اصلی. به 2002 شوهر من قطع دست خود. وی در مورد وضعیت عصبی بود. در آن زمان او شروع به بدهی. به جای تعمیر ماشین او قطع دست خود. دست او در حال حاضر همیشه دردناک; نیمی از آن فلج شده. کلیساهای کمی کمک به, like our children as schools which reduced the fees.

یکی از بچه های ما, 13 سال, دو میکروب در پاهای خود کردم، چرا که کارگران برای لوله های فاضلاب حفر شد در حالی که پاکسازی زمین برای ساخت دیوار. پاهای خود حساس به گرد و غبار و شن و ماسه می باشد. من او را به پنج پزشکان فرستاده. در ابتدا آنها نمی دانستند آنچه در آن بود. این نگاه یک نوع جدید از عفونت. با وجود آنتی بیوتیک ها, او در طول ندارم 1.5 ماه در آنجا حفر شد. من پرسیدم بین المللی که در سفر بود به آوردن آب از دریای مرده. این کمک, تا به حال عفونت شده اند آمده است. Now he can wear his shoes normally.

این هم ناسالم است. ما را به یک زمین بازی اما کسی که می خواهد با یک دیوار نه متری بالا در سراسر بازی? دیگر پدر و مادر می تواند فرزند خود را در سفر با اتوبوس ارسال, اما برای ما, برای ارسال 7-8 کودکان بیش از حد گران است, ما به عنوان مدیریت نوین دولتی می خواهم به نفع برخی از فرزندان ما بالاتر از دیگر. بنابراین من فرزندان من در همان منطقه حفظ, فقط در داخل منطقه بیت لحم. این وحشتناک است. آنها باید در تابستان لذت ببرید, تعطیلات, همانطور که در هر زندگی عادی, آنها باید شنا. Now they just go around and visit our families.

ما منتظر مغازه های ما برای باز کردن اما من در حال حاضر هیچ امیدی. مشتریان می ترسند به بازدید از این منطقه نظامی. حتی خانواده ما است ترس به ما بزنید. بچه ها من از داشتن دوستان آینده همراه محروم, از بچه های دیگر بازی کردن با آنها. تمام زمان می باشد به اصطلاح پست های بازرسی اضطراری توسط ارتش راه اندازی وجود دارد. من خودم, چهار روز قبل, قادر به وارد خانه من. آنها منطقه را برای یک جشن یهودی بسته; یهودیان مذهبی آمدند تا در Rachelas آرامگاه دعا. من رفتم به همراه شوهرم با ماشین, بچه ها در خانه ماند. هیچ کس به ما گفت که آنها از منطقه بسته شد. وقتی که من با شوهر من بازگشت و یک منطقه بزرگ در اطراف خانه بسته شد. من سعی کردم برای رفتن به سمت دروازه در مقر نظامی در آن محل. من با سربازان وجود دارد صحبت کرد, به مدت دو ساعت در موانع مختلف نظامی منتظر. یک افسر بالا رتبه بندی شده از یک جیپ آمد و گفت: ما به دور. aWhy در اینجا شما?AE او پرسید:. من به او گفتم, این خانه من است. من آن را به او نشان داد. من به او گفتم که من نیاز به وارد خواب در اینجا. من به او گفتم که من تا به حال به کودکان جوان; که آنها برای من در انتظار بودند. او به من گفت که آنها می توانند مراقبت از خود را. این باور نکردنی بود. من به او گفتم, "از کجا دارم به, من نیاز به خواب در خانه من!AE او گفت:, aTurn اطراف,"در زبان عبری. او سرباز در دروازه گفت, "اجازه ندهید که آنها را به ماندن در اینجا, آنها باید از بین برود. "سرباز در دروازه ایستاده بود که انگار یخ زده و چیزی نمی کنند, as if he did not want to follow this inhuman order.

ما فکر می کردند برای رفتن به میدان میلاد مسیح, به کلیسا, به درخواست به خواب وجود دارد. پس از همه, آن نیمه شب بود, همه خواب. سپس من برادر من به نام, که به من گفت که بیش از آمده به سرعت و به خواب و در خانه خود. وقتی که من بچه ها به نام, جوان ترین پسر من خواست تا خواب در رختخواب من, همراه با قدیمی ترین خواهر خود, تا که به احساس راحتی بیشتری. برادر من در قانون رهبران نظامی خواست صبح روز بعد به ما اجازه وارد کنید. ما اواخر برای کلیسا بود و من می خواستم به دعا. هنوز بسته شدن وجود دارد. برادر من در قانون آنها را برای رحمت پرسید:, و اجازه می دهد تا ما را به در و از. یکی از بستگان مرده بود و ما مورد نیاز برای شرکت در مراسم تدفین. Finally we were allowed to enter our house.

مشکل اصلی این است که بچه ها زیادی رنج می برد. آنها اغلب گریه. آنها دونات احساس می کنید که آنها هر گونه آینده. دیوار فقط در یک روز ساخته شد. در صبح روز آنها یک نمایش طبیعی بود, در شب از دیوار در جلو. آنها در کنار پنجره نشسته و شروع به گریه در نگاه کردن به دیوار. چگونه می تواند از این دیوار تا به طور ناگهانی ظاهر می شود? با گذشت زمان آنها را عصبی تر شده اند. آنها می گویند که آنها از لحاظ جسمی احساس در حال خفه. آنها احساس فشار بر سینه خود. آنها به من می آیند و می گویند که آنها می توانند آن را تحمل نمی. When they watch TV they see children freely playing; آنها را مشاهده کنید والت دیزنی, آنها را ببینید که کودکان خوشحال هستند. آنها به من می خواهیم که آنها را به زمین های بازی مانند یک پارک زیبا. من به آنها می گویم که من سعی می کنم اما من نمی توانم آنها را هر وعده را. همه بچه های من فکر می کنم که زندگی خود را در آینده بدتر خواهد شد. آنها آگاه هستند, آنها باهوش هستند. آنها نمرات بالا در مدرسه, اما بعد از دیدن دیوار علائم خود رفت, و من می توانم هر کاری برای آنها انجام دهد. They cannot concentrate on their studying with this pressure inside them.

دختر من 16 ساله است همیشه خاموش. او doesnat می خواهم به در دیوار نگاه. او چشمانش را می بندد. او می تواند آن را درک نمی. تا اکنون او هیچ چیزی در مورد آن نمی گویند. بچه های دیگر به دنبال آن. جوانترین یک, هشت, گفت:, "وای, آن است که در اینجا مانند آرامگاه!"من سعی می کنم به فرزندان من بگویید که من می خواهم برای حمایت از آنها را با درخواست کمک از یک قدرت بزرگ, رهبران از خارج از کشور, که این قدرت را به حرکت دیوار. "نگران نباش,"من به آنها می گویم, "من بهترین من انجام می دهم." این چیزی است که آنها را می دهد کمی از امید. I don’t know what to do if no one asks about us.

دوستان از بچه ها می گویند: آیا در مورد دیوار فکر نمی کنم, سعی کنید برای تنظیم آن را تا زمانی که خانواده شما می توانید چیزی در مورد آن انجام. آنها دعوت, زیرا آنها می توانند فرزندان من دیدار نیست. قدیمی ترین دختر من نمی خواست به یک جشن تولد. او فکر کرد که شاید ما را برای او سازماندهی بیشتر از ما می تواند استطاعت. می پرسم:, چرا? او گفت:, چرا که پدر من به این کار ندارد, و من دونات می خواهم او را زیر بار. دوستان او به من برای تولد او به نام, و آنها گفتند که آنها همه چیز را سازماندهی, که آنها تعجب برای او را, و او را در خانه بازدید. آنها یک کیک و هدیه به ارمغان آورد. پس از آن دختر من گفت که آن را بهترین تولد از سال. But then she started crying because she felt shy at the same time.

* * * * * * *

آزادی به معنای برای من در یک کشور آزاد زندگی می کنند, نه در قفس با مقدار بسیار ناچیز از فضا, بدون نیاز زندگی. من آرزو می کنم که من در خارج از کشور می تواند به, با فرزندان و همسر من, و مادر من در قانون. خاطرات من از آزادی در گذشته به خاک سپرده شد. خدا به من در جریان نگه می دارد. ما همیشه به درگاه خدا دعا برای رسیدن به مردم که می تواند ما را در جهت حذف این دیوار کمک. این چیزی است که به من می دهد یک کمی از کمک های. من فقط می خواهم به یک زندگی عادی. هنگامی که ما در اطراف بیت لحم بروید با ماشین, شما ببینید که مکان های زیبا; we go maybe once every three or four months to such a place.

به عنوان یک کودک جوان, قبل از اولین انتفاضه, من استفاده می شود به یک زندگی زیبا. ما برای همه جا توسط اتومبیل های ما, و تقریبا هر روز به بیت المقدس, چرا که ما زندگی می کنند بسیار نزدیک. هستند بسیاری از پارک وجود دارد وجود دارد. ما همچنین به مدیترانه رفت, ما استفاده می شود برای رفتن وجود دارد در شب شنا, و به عقب می آیند در شب. دریای مرده نیز نزدیک. وقتی که من در مورد گذشته فکر می کنم, من احساس تاسف برای فرزندان من چون من می تواند چیزهای زیبا را به آنها ارائه نمی دهد. برای این کار من به فرار از کشور است, but it is hard for me and for my family to become a refugee.